مقاله رازهایی که روان‌شناس‌ها کمتر می‌گویند: روایت‌هایی از اتاق درمان به نوشته هاجر یادگاری

روان‌شناس‌ها همیشه قوی نیستند…

ما هم گاهی اشک‌مون درمیاد؛ از شوق دیدن پیشرفت مراجع، یا از درد حرف‌هایی که می‌شنویم.
ما هم گاهی خسته می‌شیم؛ از قضاوت‌ها، از جمله‌ی معروف «مشاوره خیلی گرونه!»
در حالی‌که همون آدم‌ها برای ناخن، لباس، یا گوشی هزینه‌های کلان می‌کنن…
روان‌درمانی یه گفت‌و‌گوی ساده نیست، یه رابطه‌ی انسانی عمیقه؛ پر از تلاش، تحمل، و عشق.

وقتی وارد دنیای روان‌درمانی می‌شوی، به مرور متوجه می‌شوی که این حرفه، صرفاً مجموعه‌ای از تکنیک‌ها و نظریه‌ها نیست. روان‌درمانی بیشتر از هر چیز، یک ارتباط انسانی است؛ رابطه‌ای عمیق، گاهی دردناک، گاهی روشن‌کننده، و همیشه پُر از رازهایی که شاید هرگز به زبان نیایند.

این مقاله برای همه‌ی کسانی‌ست که شاید هنوز با روان‌درمانی آشنا نیستند، یا آن را درک نکرده‌اند. می‌خواهیم از زاویه‌ای کمتر دیده‌شده وارد اتاق درمان شویم. از احساسات ناگفته‌ی درمانگر، واکنش‌های درونی، چالش‌ها، غرورهای خاموش و دردهایی که دیده نمی‌شوند، صحبت کنیم. و البته این مقاله، فقط تجربه‌محور نیست؛ بلکه با نگاه علمی و پژوهشی پشتیبانی شده است.

. اشک‌هایی که می‌ریزیم، اما نمی‌گذاریم دیده شوند

یکی از رازهای بزرگ روان‌درمانگران این است که ما هم انسانیم. گاهی وقت‌ها بعد از یک جلسه‌ی درمانی، آن‌قدر از دردهای مراجع متأثر می‌شویم که اشک در چشممان حلقه می‌زند، اما سعی می‌کنیم بروز ندهیم.

بارها شده است که پیشرفت یک مراجعه‌کننده، مثل آن روزی که خانمی بعد از سال‌ها توانست برای اولین‌بار با قاطعیت به «نه» گفتن پاسخ دهد، اشک شوق به چشمانم آورده. احساس افتخار، حس همراهی با رشد یک انسان، چیزی است که شاید هیچ آمار و عددی نتواند توصیفش کند.

از طرف دیگر، گاهی رنج‌های مراجعه‌کنندگان چنان سنگین‌اند که تمام روز ذهنت را درگیر می‌کنند. یادم نمی‌رود مادری که در سکوت، درد جدایی از فرزندش را تعریف می‌کرد و من تمام توانم را گذاشتم که فقط گوش دهم و نلرزم، اما در دلم طوفانی بود.


چرا بعضی‌ها به مشاوره نمی‌آیند؟

یک بار مراجعه‌کننده‌ای با ناراحتی گفت: «شما مشاورها فقط به فکر پول هستید. من نمی‌تونم برای یه ساعت مشاوره این همه پول بدم.»
همین فرد، روز بعد عکس ناخن‌های جدیدش را در اینستاگرام گذاشته بود. تناقضی که برای خیلی از روان‌درمانگرها آشناست. این مسأله را روان‌شناس معروف «دکتر دیوید برنز» در کتاب Feeling Good نیز توضیح می‌دهد: افراد گاهی ناخودآگاه از مواجهه با دردهای درونی خود می‌ترسند و این ترس، پشت توجیه‌های مالی، زمانی یا فرهنگی پنهان می‌شود.

پژوهش‌های متعدد (مانند مطالعه‌ای در Journal of Mental Health Counseling, 2019) نشان داده‌اند که عواملی چون انگ اجتماعی، ترس از قضاوت، و ناآگاهی درباره فرآیند درمان، از موانع مهم استفاده از خدمات روان‌شناسی هستند.


 روان‌درمانی فقط "گفتگو" نیست

روان درمانی صرفا گفتگو نیست

خیلی‌ها تصور می‌کنند که روان‌درمانی صرفاً یک گپ دوستانه است، اما حقیقت این است که روان‌درمانگر، با تکنیک‌هایی عمیق از رویکردهای CBT، روان‌تحلیل‌گری، ACT و … در تلاش است ذهن فرد را بازسازی کند.

درمانگر نه‌تنها شنونده‌ی حرفه‌ای است، بلکه آینه‌ای است که بخش‌هایی از روان فرد را منعکس می‌کند که خودش توان دیدنش را ندارد. این همان چیزی‌ست که درمان را از یک گفتگوی ساده متمایز می‌کند.

اگر مایلید برای اطلاعات بیشتر می تونید مقاله ی «چرا حرف زدن با درمانگر با درد دل کردن با یک دوست فرق دارد» را از اینجا مطالعه کنید.


«کمک کردن» گاهی آزاردهنده می‌شود

برخلاف آن‌چه تصور می‌شود، کمک کردن همیشه لذت‌بخش نیست. گاهی احساس می‌کنی درمانگر بودن یعنی همدرد بودن با ده‌ها نفر در روز. گاهی یعنی خسته شدن از تکرار یک الگوی رفتاری بیمار. گاهی یعنی شنیدن توهین یا بی‌اعتمادی از کسی که قرار است به تو اعتماد کند.

برای مثال، تحقیقی در American Psychologist (2020) تأکید می‌کند که فرسودگی روان‌درمانگرها یکی از چالش‌های اصلی حرفه است. فشار عاطفی مداوم، عدم مرزگذاری در روابط کاری، و تأثیرپذیری از رنج مراجع، همه عواملی هستند که باعث فرسایش تدریجی می‌شوند.

 

 ما هم از شکست‌هایمان یاد می‌گیریم

یکی دیگر از رازهایی که روان‌شناس‌ها معمولاً به کسی نمی‌گویند این است که همه‌ی درمان‌ها موفق نیستند. بعضی مراجعین نیمه‌کاره درمان را رها می‌کنند. برخی در برابر تغییر مقاومت می‌کنند. و این‌جا، ما درمانگرها باید شکست را بپذیریم، تحلیل کنیم و یاد بگیریم.

دکتر اروین یالوم در کتاب The Gift of Therapy به‌زیبایی می‌نویسد که یک درمانگر باید از شکست‌ها نهراسد، بلکه آن‌ها را فرصتی برای رشد بداند.


روان‌درمانگر، یک انسانِ در مسیر است

ما روان‌شناس‌ها، مثل مراجعین‌مان، در مسیر رشد و خودشناسی هستیم. ما هم با بحران‌های شخصی، دغدغه‌های خانوادگی، چالش‌های رابطه‌ای و اضطراب‌های شغلی روبه‌رو می‌شویم. شاید تنها تفاوت‌مان این است که آگاهانه‌تر به مسیرمان نگاه می‌کنیم.

همین آگاهی، گاهی یک نقطه‌ی ضعف هم می‌شود: از خودت انتظارات زیادی داری، نمی‌خواهی اشتباه کنی، نمی‌خواهی آسیب بزنی. و این، یک بار سنگین است که اغلب بی‌صدا بر دوش روان‌درمانگرها باقی می‌ماند.

روان درمانگر یک انسان در مسیر است

 چطور می‌توان این حرفه را سالم‌تر زندگی کرد؟

  • سوپرویژن و روان‌درمانی شخصی: همان‌طور که بیماران نیاز به درمان دارند، روان‌درمانگرها نیز باید زیر نظر همکاران مجرب باشند و درمان شخصی داشته باشند. این موضوع از توصیه‌های کلیدی APA است.

  • مرزبندی حرفه‌ای: یادگیری "نه گفتن"، تعیین تعداد مراجع مناسب در روز، و جدا کردن زندگی شخصی از حرفه‌ای از اصول اساسی مراقبت از خود است.

  • بازخوانی ارزش‌ها: گاهی نیاز است درمانگر به خودش یادآوری کند که چرا وارد این حرفه شده. تماس با ارزش‌های اولیه می‌تواند انرژی‌بخش باشد.


جمع‌بندی: پشت صحنه‌ای که باید دیده شود

روان‌درمانگران، اگرچه شاید لبخند به لب داشته باشند و با آرامش گوش دهند، اما درون آن‌ها، تلاشی بزرگ برای همدلی، تحلیل، تحمل و رشد نهفته است. هر جلسه، دنیایی از داستان و سکوت و تحول است. رازهایی هست که شاید نگوییم، اما بودن‌شان، بخشی از حقیقت روان‌درمانی‌ست.

شما درمانگرید یا مراجع؟ دوست داریم نظرتون رو با ما به اشتراک بذارید.


منابع:

  • Burns, D. D. (1999). Feeling Good: The New Mood Therapy. Harper.

  • Yalom, I. (2002). The Gift of Therapy. Harper Perennial.

  • Journal of Mental Health Counseling, 2019.

  • American Psychologist, 2020.

هاجر یادگاری

ثبت دیدگاه

4 دیدگاه

ورود برای پیوستن به گفتگو

دیدگاه‌ کاربران

اینکه واقعیت رو بیان کردید و این شجاعت رو داشتید بسیار ارزشمند هست برای ما موفق باشید

فاطمه زارعی | 3 روز،21 ساعت قبل | 1 پاسخ
1 0

سپاس از اینکه وقت گذاشتی و مطالعه کردی و نظرت رو گفتی.

هاجر یادگاری | 3 روز،15 ساعت قبل
0 0

ورود برای پیوستن به گفتگو


چقدر قشنگ و دقیق نوشته بودید. دقیقا همینطور هست که جلسات مشاوره ذهن فرد رو بازسازی میکنن و اصلا انگار مدل فکری آدم و نگاهش به زندگی به مرور تغییر میکنه. من جلسات مشاوره ای که میومدم و اوایل شروع کردم معمولا خیلی با فاصله از هم میشدن جلساتم و کند هم پیش میرفتن. افسردگی شدیدی رو توی همون زمان تجربه کردم و واقعا فکر میکردم نه تنها کمکم نکردن بلکه فقط بیشتر منو با دردهام مواجه کردن و افسرده تر شدم ولی بعد از یک مدت متوجه شدم کاملا مدل فکری که داشتم و نگاهم به زندگی عوض شده و چون این تغییر کرده بود طبیعتا تصمیماتم هم عوض شده بودن و تا حدی هم تونسته بودم خودم و تمایلاتم رو بشناسم.

mahdie mohammadpour | 4 روز قبل | 1 پاسخ
1 0

کاملا درسته عزیزم. بعضیا فکر می کنن حتما باید بعد از جلسات مشاوره حالشون خوب و پر انرژی شده باشند در حالیکه خیلی وقتا ابتدای کار برعکسه. دقیقا مثل رفتن به باشگاه ورزشی بعد از مدت ها دوری از ورزشه که بسیار انرژی بر و خسته کننده است. اما اگر بتونی طاقت بیاری با دستاوردهای خیلی خوبی رو به رو می شی و بهت تبریک می گم که طاقت آوردی :)

هاجر یادگاری | 3 روز،15 ساعت قبل
0 0

ورود برای پیوستن به گفتگو